واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
طرز |
شیوه، روش |
دار و ندار |
دارایی، مال و ثروت |
صحیح |
درست |
در گذشت |
فوت کرد، مُرد |
حجره |
اتاق، خانه، غُرفه |
فرا گرفتم |
یاد گرفتم |
متون |
جمع متن، نوشته ها |
تعلیم |
یاد دادن |
معتبر |
با اهمّیّت، قابل توجّه |
تکمیل |
کامل کردن |
طب |
پزشکی |
از پای درآورده بود |
او را نابود کرد |
سرشار |
پُر |
شهرت |
معروف بودن |
عظیمی |
بزرگی |
زَهر |
سَم، تلخی آزار |
نقل |
بازگو کردن، بیان سخن |
هجر |
دوری، جدایی |
غریب |
ناآشنا، بیگانه |
رحلت |
از این دنیا رفتن، مُردن |
دچار |
گرفتار |
رحمة الله علیها |
رحمت خداوند بر او باد |
به هر نحو |
به هر شکل |
معاصر |
هم دوره ی ما |
خوشا |
چه قدر خوب |
مرحمت |
لطف و مهربانی |
خداوندا |
ای خدا، خدایا |
غوطه ور |
شناور |
رَس |
بِرَس |
طلب |
خواستن، خواهش |
سبز قامت |
امام زمان (عج) |
باغ خدا |
بهشت |
قامت |
قد و بالا |
رو نماید |
چهره نشان دهد |
اساسی ترین |
مهم ترین، محکم ترین |
||
اجابت |
جواب دادن، پاسخ دادن |
||
صمیمی |
همدل بودن، مهربان بودن |
||
تأخیر |
عقب انداختن، درنگ کردن |
||
مُفصّل ترین |
گسترده ترین، مشروح ترین |
||
اطّلاعات |
خبرها، آگاهی ها، دانستنی ها |
||
معلومات |
مجموعه ی دانش ها و آگاهی ها |
||
تحقیق |
بررسی کردن، پرسیدن در مورد چیزی |
||
هجری |
مربوط به هجرت پیغمبر (ص) از مکّه به مدینه |
||
مراجعه کنندگان |
برگشت کنندگان، کسانی که به جایی یا چیزی، بر می گردند |
||
دیوان |
مجموعه ی شعرهای یک شاعر که در یک کتاب، چاپ شده است |
||
شمسی |
سالی که بر مبنای گردش زمین به دور خورشید، محاسبه شده باشد |
||
بی |
باشد (لهجه ی لُری است؛ چون باباطاهر به زبان لُری شعر می گفت) |
||
دایرة المعارف |
کتابی شامل اطّلاعاتی درباره ی علم، ادب، هنر و مانند آن ها، دانشنامه |
||
نذر |
شرط و پیمان، آنچه شخص بر خود واجب گرداند که در راه خدا بدهد یا به جا بیاورد. |